![]() |
ملائكه نفوس و قواى شاعر آسمانها
از قرآن همچنين استنباط مىشود كه آن عالم آسمانها با اين عالم فرق دارد،يعنى موجوداتى كه در طبيعت هستند مثل زمين ما،ماه و خورشيد جماداتند يعنى روح ندارند،حس و شعور ندارند،ولى آن آسمانها آيا به شكل يك موجودات زنده هستند،يعنى اندام آن آسمانها حكم بدن يك موجود زنده را دارد،به تعبير فلاسفه نفوسى به آنجا تعلق دارد،قوايى به آنجا تعلق دارد يا خير؟ظاهر قرآن اين است كه آن آسمانها با زمين ما،با ماه و خورشيد كه اينها فقط ماده بىجان هستند متفاوت است،يعنى نفوسى به آنجا تعلق دارد،قواى شاعرى تعلق دارد، همان چيزهايى كه قرآن از آنها تعبير به«ملائكه»مىكند،كه اگر روح بشر(چون جسم بشر چنين قدرتى را ندارد)بتواند با آن آسمانها اتصال پيدا كند(البته براى روح بشر در يك«آن»اتصال به همان آسمانهايى كه شايد ميلياردها سال نورى فاصله هم براى آنها كم باشد امكان دارد،چون روح بشر مجرد است)يعنى بتواند در واقع با روح و قواى آن آسمانها اتصال و ارتباط پيدا كند،با يك دنياى ديگرى از غيب و ملكوت ارتباط پيدا مىكند.جن و شياطين در قرآن يك موجودات نامرئى هستند و با سرعتى ما فوق سرعت نور-كه اسمش را سرعت نمىشود گذاشت-مىتوانند از نقطهاى از عالم به نقطهاى ديگر بروند.از قرآن استفاده مىشود كه شياطين مىخواهند به آن عالم آسمانها نزديك شوند و از اخبار آنجا آگاه شوند، ولى خداى متعال به وسيله شهابها-كه ما نمىدانيم چيست-مانعى قرار داده است كه حتى اين موجودات هم قادر نيستند خودشان را به آنجا نزديك كنند.فقط روح بشر و ارواح انبياء هستند كه مىتوانند به عالم آن آسمانهايى كه قرآن مىگويد عالم ملائكه است نزديك شوند، ولى حتى جن و شياطين هم نمىتوانند به آن عالم نزديك شوند.
اين معنايى بود كه عرض كردم آنچه كه قرآن مىگويد،ضد هيئت قديم است و با هيئت جديد منطبق نيست،نه به معناى اينكه مخالف است،بلكه آنچه كه قرآن مىگويد چيزى است كه علم بشر هنوز در اطراف آن نمىتواند يك كلمه حرف بزند،نمىتواند نفى كند و نمىتواند اثبات كند.وقتى قرآن يك مطلبى را گفته است،گفته قرآن براى ما احتياج به هيچ سند ديگر ندارد،بزرگترين سند است.قرآن گفته است هفت آسمان در ما فوق همه ستارگان وجود دارد،ما هم قبول كرديم.
نظرات شما عزیزان:

